پرویز اذکائی نویسنده ضد ترک در همدان |
* نقدی بر مقاله ای در بخش "نقد
و معرّفی کتاب" در نشريه دانش
خ. اونق: در شماره اوّلِ آذر ماه سال ۱۳۶۷ ش.، سالِ نهم، مجلّه «نشر دانش» که از جانب مرکز نشر دانشگاهی در تهران بچاب می رسد، مقاله ای تحت عنوان «ترک زبان يا ترک نژاد؟» در بخش "نقد و معرّفی کتاب" مربوط به نويسنده ای بنام پرويز اذکائی بچاپ رسيده که در آن ضمن نقد و معرّفی اثر برجسته پروفسور نامدار ترکّيه مرحوم ابراهيم قفس اوغلی را با ترجمه دکتر داوود اصفهانيان و با ويراستاری عبداللّه فقيهی، (نشر "گستره"، تـهران - سال ۱۳۶۷ ش.، ص. ص. ۱۵- ۴۰۲) را با نظرات غير علمی پان آريائی و انگيزه نامعلوم به تحريف واقعيّتهای تاريخی و هويّت مليّت ها می پردازد. او ضمن تقدير و تشويق از کتاب که در مورد تاريخ دولت خوارزمشاهيان است، در بابهائی تحت عناوين اساسی: خوارزمشاهيان از آغاز تا وفات سلطان سنجر سلجوقی(فصل دوّم)،
تشکيل دولت خوارزمشاهيان(فصل سوّم)، امپراتوری خوارزمشاهيان(فصل چهارم) و سقوط امپراتوری خوارزمشاهيان و استيلای مغول(فصل پنجم) و ساير موضوعات فرعی و جنبی مرتبط با تاريخ خوارزمشاهی، همچون مسائل اوغوزها، قراختائيان، قبچاق ها، غوريان، اسپهبُدان طبرستان، سلاجقه جبال(عراق)، مماليک ها و عراق – عجم و خصوصيّات مناسبات ايشان با خلفای عبّاسی و خان های ترکـستان و سرانجام مغولان نيز بررسی شده است. آقای نويسنده با انداختن تقصير روی مترجم که به کارش وارد و ترکی دان و همچنين به گردن ويراستار، نظرات به اصطلاح صحيح خودرا با جملاتی مانند " ... امّا اينک اشاراتی بدين نکته می رود که چرا دانشمندان کشور همسايه ما ترکيّه بسی بيش از پژوهشگران ايرانی به تاريخ سلاله های ترکی ايران زمين علاقه مندند؟..."!! شروع می کند. سپس با اين نتيجه که آنها ناسيوناليستهای ترکی هستند که دارای تعصّبات ملی که حتّی دامنگير دانشمندان بزرگ و برجسته ای همچون پروفسور قفس اوغلی نيز شده است. بدين طريق بدون اينکه به کنه و اصل و منشاء ترک و اقوام اتراک توجّهی داشته باشد، چنين می نويسد: "-... اين بود که هرجا ناموری از کبار علم و ادب اسلامی – ايرانی سراغ کردند، که گويا روزی از دروازه ترکستان ردّ شده يا نشده، به دربار اميری ترک گذرش افتاده يا نيافتاده، احياناً نامی ترکانه داشته يا نداشته بی درنگ او را از اقوام ترک منتسب نمودند و از اين رهگذر خواستند که اسباب مفاخرت و اساس مباهات علمی و ادبی و مدنی هم برای خود و هم برای نياکان صحرانورد خويش تدارک ببينند. ..."!.
تشکيل دولت خوارزمشاهيان(فصل سوّم)، امپراتوری خوارزمشاهيان(فصل چهارم) و سقوط امپراتوری خوارزمشاهيان و استيلای مغول(فصل پنجم) و ساير موضوعات فرعی و جنبی مرتبط با تاريخ خوارزمشاهی، همچون مسائل اوغوزها، قراختائيان، قبچاق ها، غوريان، اسپهبُدان طبرستان، سلاجقه جبال(عراق)، مماليک ها و عراق – عجم و خصوصيّات مناسبات ايشان با خلفای عبّاسی و خان های ترکـستان و سرانجام مغولان نيز بررسی شده است. آقای نويسنده با انداختن تقصير روی مترجم که به کارش وارد و ترکی دان و همچنين به گردن ويراستار، نظرات به اصطلاح صحيح خودرا با جملاتی مانند " ... امّا اينک اشاراتی بدين نکته می رود که چرا دانشمندان کشور همسايه ما ترکيّه بسی بيش از پژوهشگران ايرانی به تاريخ سلاله های ترکی ايران زمين علاقه مندند؟..."!! شروع می کند. سپس با اين نتيجه که آنها ناسيوناليستهای ترکی هستند که دارای تعصّبات ملی که حتّی دامنگير دانشمندان بزرگ و برجسته ای همچون پروفسور قفس اوغلی نيز شده است. بدين طريق بدون اينکه به کنه و اصل و منشاء ترک و اقوام اتراک توجّهی داشته باشد، چنين می نويسد: "-... اين بود که هرجا ناموری از کبار علم و ادب اسلامی – ايرانی سراغ کردند، که گويا روزی از دروازه ترکستان ردّ شده يا نشده، به دربار اميری ترک گذرش افتاده يا نيافتاده، احياناً نامی ترکانه داشته يا نداشته بی درنگ او را از اقوام ترک منتسب نمودند و از اين رهگذر خواستند که اسباب مفاخرت و اساس مباهات علمی و ادبی و مدنی هم برای خود و هم برای نياکان صحرانورد خويش تدارک ببينند. ..."!.
عجيب است! تحريف تاريخ تا چه حدّی؟! اگر نويسنده مقاله، تاريخ مهاجرتها را از دوران قبل از اسلام و بعد از آن تا قرون اخير دقيق مطالعه کرده باشند، که حتماً مطالعه کرده اند، که خيلی از حاکمين، سلاطين و پادشاهان ايران از اقـوام اتراک بوده اند. چنانچه در رابطه با اين مسئله اگر بخواهیم تاريخ را ورق بزنيم به بسياری از دلايل علمی و اتنيکی در منابع و مأخذِ موثّق مورّخين ومفاخرين مشاهده می کنيم که خيلی از اسامی و عنوان هائی که از نظر زبانی و کلامی ريشه ترکی دارند، دارای اصل و نسب اتراک بوده اند. مسلّماً روشن است که اسم و منسب ترکی را از زير بُـتّه در نياورده اند. اگر غير از اين بود چه دليلی داشت که خيلی از نويسندگان و محدّثين تاريخ و ادبيّات اسلام در موارد مختلف آثار خويش را در لهجه های ترکی ارائه بدهنـد و نام ترکی داشته باشند. نويسنده مقاله ضمن آب تطهير ريختن بر وجهه تعصّب ترکانه در تأليف اثر شادروان قفس اوغلی که آنرا هم تازه بر حسب حکم بر ظـاهر، عنوان می کند. اين جمله مرحوم را در مورد نژاد خوارزمشاهيان، با استناد به آثار جوينی و نسوی و رشيد الّدين تحقيق و بررسی کرده است، چنين به نقد می کشد." ... (در ترک نژاد بودن ايشان تـرديدی ندارد،) وليـکن(مطلبی که به درستی روشن نيست اين است که آنان به کـدام يک از طوايف ترک منسوب اند. ص. ۴۸ ). موضوع ، علی التـّحقيق، همين است که آن استاد ابراز نموده، امّا اصطلاحی که در همين جا بکار گرفته – يعنی«ترک نـژاد» – به نظر ما از احتياط علمی بدور است." و سپس مطلب را پيش خود چنين روشن می کند : "-برای آنکه مطلب که فی نفسه بسيار پيچيده و بغرنج است، - زياد مبهم نماند، عجالتاً بايد گفت: که مفهوم «نژاد ِ ترکان» با موضـوع «ترک نژادی» بکلّی متفاوت است. زيرا اگر ثابت شود که «تـرک» کمابيش و بنابر تحقيقات قومشناسی تاريخی، يک مقوله زبانی است نه نژادی، آنگاه اصطلاح «تـرک نـژادی» ديگر مفهومی نخواهد داشت. بل موضوعی باطل و مجهول خواهد بود."!! چه عجب نظريه که فخر نحبگی خود را در انکار اقوام ومللی می بيند، که گستره آن شرقاً بخش وسيعی از چين تا آسيای مرکزی و فلات ايران را در بر گرفته، آغـاز و از آن سوی به سمت اروپا کشيده شده است، يعنی نواری از سطح کره زمين را فرا گرفته ناديده انگاشته، آنرا به عنوان يک «مقـوله زبانی!» نام می برد. مگر زبان ترکی چه شکوه و عظمتی داشته که بی هيچ نيرويی خود را وارد زان ملل ديگر کند و از آنها "ترک زبان" توليد کند!؟ وی با در آوردن چنين نتيجه ای «ترک نژادی» را يک مقوله متروک و مطرود تاريخی جلوه می دهـد. در ايده اين ايدئولوگ پان فارسيسم محترم و باصفا قائدتاً اين ترديد بوجود می آيد که: آيا در اين سطور غير از قائل شدن تبعيض و تحميل روند استحاله تاريخی و خود محوری نژادی که از ماوراء نقد ايشان نشئات می گيرد، تفکّر خاصّ ديگری می توان برداشت نمود؟
اين نتيجه و تفکّر شادروان قفس اوغلی را که با ارجاء به منابع و مأخذ ترک شناسان معروفی چون مارکوارت، آريستوف، برزين، بارتولد، مينورسکی، کوپرلو و طوغان که در باب خاستگاه وبستر نژادی و ملّی «تـرکان» ابراز نموده است، سنديّت و علمی _ تاريخی بودن آنرا زير سؤال می برد!. سپس با طرح سؤالی به دنبال ترديدها و فرضيّه های به اصطلاح فرجام نيافته را در مورد منشاء نژادی – قومی ترکان و همه اين تحقيقات را بی نتيجه اعلام می دارد. آنگاه با طرح چند سؤال بطور کلّی منشاء نژادی ترک را نفی می کند!.
اين پژوهشگر با درايت که شکّی در درک واقعيّت های تاريخی او نيست، با اينکه اصطلاح «تـرک نـژادی» را در آثار مورّخـان ديگر ملاحظه و مشاهده می کند، سعی در اين دارد که در نوشتجات و رسالات آن مورّخينِ مأخذی موثق همچون نسـوی، جرفاذقانی و رشيدالّدين نيز به دنبال بلاتکليفی و ترديدها بگردد. او در منابع اين مفاخرين نيزگويا سطوری چند مکشوف می دارد و نتيجه می گيرد که: "اين رشته از مسئله سر درازی داشته است.". در مورد خواجه رشيدالّين فضل اللّه همدانی که اثری در باب اُوغوزيان از او به يادگار مانده است که اين اثردر خيلی از مراکز علمی به زبانهای مختلف دنيا ترجمه شده است. از جمله به زبانهای آلمانی، ترکی، ترکمنی، انگليسی و روسی ... چنين نمونه هائی را از کتاب «جامع الّتواريخ» خواجه رشيدالّدين در آورده است. در اين باب که مربوط به دو شاخه معلوم و نا معلوم طوايف اوُغوز می گويد: "-اقوامی که به واسطه قُدم اصول، شعب ايشان به تفصيل معلوم نشده" و همچنين در جای ديگر اشاره ميکند: "-... و ديگر شعبه ها پادشاهان معتبر بوده اند. ... و حکم پادشاهی ايشان بدين ملک ايران زمين رسيده و در اين ديار پادشاهان و امرای بزرگ بسيار معروف و مشهور و معتبر هستند از اروغ اوغوز، ليکن هر کسی را معلوم نه که از فرزندان اوغوز اند و جماعت ترکمنان معيّن دانند که هر پادشاهی و هر اميری از کدام شعبه اين اقوام اند. ..."(همانجا، ج ۱، ص. ۴۴) و سپس در مورد اويغورها اين نمونه ها را در می آورد. "بلی، به واسطه طول مدّت کيفيّت انشعاب قبایل و شعب ايشان بر وجهی که اصل هر يک مسمّی و مفصّل باشد، معلوم نشده، بدان سبب ايشان را مطلقاً بی تعرّض اين مقدّمـات، شعبه ای از اتراک می نـهند و از اين جهت هر چند ذکر ايشان داخل شعبه اوغوز کرده شد، در اين فصل اقوام ماننده به اتراک [= ترکمانان] مکرّر گردانيدن لازم آمد بر نمطی که اويغور تقرير می کنند.". در اينجا نقد کننده فاضل ابتداء مسـئله ترک و ترک نژادی را ضمن اين که از قبل مردود و مطرود اعلام کرده و آنرا در يک مقوله زبانی قرار می دهـد با خلع اين مشکل به تفکيک ريشه ايی اين اقوام می پردازد. چنانکه اويغورها را شاخه نا معلوم اوغوزيان، و مبداء ترکمنان را ريشه تاً قومی که فقط شبيه اتراک است، نه خود آن، می داند. در اينجا لازم است نکته ای را ياد آوری کرد که ترکمنان را، هم در مقوله زبانی و هم در مقوله نژادی، در يک تعريف کلاسّيک چنين به تصوير می کشد؛ "-...که ترکمنان يکی از قديمی ترين و اصيل ترين طوايف اتراک از نظر زبانی و نژادی دريک قدمت تاريخی قرار گرفته اند که تا به امروز باقی مانده اند.".
در اين نقد با اينکه نقّاد سعی می کند با ظاهر همدردی علمی فخر و تفاضل خودرا به رخ خواننده بکشد، وليکن در ريز ريز تفکّرات او ايده های کتمان هويّت قومی ساير اقوام مشاهده می شود. تا جائيکه به نفی نژادی اصيل ترين طوايف اوغوز را که در تاريخ وزين بيهقی از آن بنام "ترکمانان" نام برده می شود، می پردازد.
ناقد در آخر مقاله با گرفتن چندتا از اغلات املائی يک سری از اسامی و عنوانهای ترکی و ترکمنی که در زبان ترکی به ضمّ کثرت لهجه ها و فونوتيکی به شيوهای گوناگون تحرير می شود، فخر بيشتری به فضيلت خود می دهد. وليکن اين اغلات چندان مشکلی در درک محتوای اثر ايجاد نمی کند. در اين رابطه نکته ای را که لازم است يادآوری گردد، اين است که بيشتر اسامی ترکی و ترکمنی به دليل اسلاميّت مسئله از دوره رشد ادبيّات اسلامی به بعد در شکل عربی خود نوشته می شود. به عبارت ديگر می توان گفت که خيلی از کلمات ترکمنی و فارسی معرّب شده اند. آن نيز از اين قاعده مستثنی نيست. در آنجا ايشان اشاره ای دارد به اينکه عنوانها بشکل ترکی استانبولی نوشته شده است. آن لغت ها را می بايست بشکل عربی – فارسی می نوشت!. ...
خـانـگلدی اونـق
عـشق آباد - سال ۱۹۹۲/ م.
در این رابطه تصویر آقای اذکائی از لینک سایت "قیرمیز" در رابطه با حضور وی به مناسبتی در همدان درج گردید. لینک زیر:
عـشق آباد - سال ۱۹۹۲/ م.
در این رابطه تصویر آقای اذکائی از لینک سایت "قیرمیز" در رابطه با حضور وی به مناسبتی در همدان درج گردید. لینک زیر:
No comments:
Post a Comment