مختومقلی فراغی |
اولکامیز- قاریاقدی یُلمه – این که یک شاعر یا نویسنده ای به مرتبه ی
بالایی از محبوبیت برسد، یک دلیل و دو دلیل نمی تواند باعث آن شود. دلایل
مثبت زیادی دست در دست هم می دهند تا فرد، مقبول حق و در پی آن، خلق گردد. و مقبول حق، با رد خلق، مردود نگردد. مختومقلی با دعوت خود و بندگان به اجرای فرایض دینی و اخلاقی و پرهیز از گناهان، بندگی حق را به مرتبه ی بالایی رسانده :
یوقدان بارا گتیریب، من اوندا قولونگ بولدوم
الستُ بربکم دیینگده قولونگ بولدوم.
زیستن او در میان مردم و همراهی در غم ها و شادی های ایشان و وقف کردن عمر خود برای نجات انسان ها ، شهرت و آبروی کنونی را برای وی به ارمغان آورده است:
سادگی بیان و زودفهمی معانی و مضامین شعرش و طُرفه تر از همه، برآمدن سخنان از بُن جان و دل که بهتر بر دل خلق نشیند، از دیگر دلایل محبوبیت وی تواند بود.
دعوت به ارزش های دینی و اخلاقی،در دیوان مختومقلی بسامد بسیار بالایی دارد.در جای جای دیوانش انسان را به نیکی ها دعوت و همو را از بدی ها برحذر می دارد.تن یاپماغه کوینگ ایستار یالانگاچ کوینگ لی دییر واخ،اوستندن دون بولسا باش پول دییپ، حقدان دیلار قارنی آچ باشین تاپسا آرزو ادر اون بولسا...
آموزه ی حذر از حرص و طمع جمع آوری مال و قناعت را در مثال فوق، به زیبایی یادآوری می کند.
هرنه گلسه باشا دیلینگدن گلر مختومقلی، خلق یادیندان آیریلما
در بیت فوق، مختومقلی در مورد اثرات زبان، با مولانا موافقت می کند که:
این زبان چون سنگ و هم آهن وش است / وآنچ بجهد از زبان،چون آتش است.
یعنی ای انسان،این سنگ و آهن را بیهوده برهم مزن که: زبان سُرخ، سر سبز می دهد بر باد. در بیتی دیگر مُهر تایید بر گفته ی خود می زند:
و اما مختومقلی جرس رحلت به عالم بالا را در بیشتر اشعارش به صدا درمی آورد و این هُشدار را از بُن جان فریاد می زند که ای انسان! دنیا روزکی چند بیش نپاید؛ پس به این عجوز هزارداماد دل مبند و توشه ی آخرت فراهم ساز قبل از این که این جرس برای تو به صدا درآید و شیون از یاران برآید.
به قول سعدی: برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نفرستد زپس، پیش فرست. وی در جای جای دیوانش به انسان یادآوری می کند که:کیم قالار اولمه ین اجل یتین سونگ قویمازلار گزماگه یاقا توتان سونگ.
گردن هیچ کس از تیغ اجل خلاصی ندارد آن زمان که دست اجل، گریبان تو را گرفت.
پس ای انسان بکوش که: آدم اوغلی بو دنیادان اوتینچانگ آد بیلن آبیرای آلان یاغشی دیر. به جمع مال مشغول مباش که:
قارا قانلار یوتوپ حسرت لار چکیپ ماله مشغول بولا – بولا گیدرسن.
و غرور را از خود به در کُن زیرا: مغرور اولما بو غوندوغینگ یوردینگا بی بقا دیر اگلنمز سن گوچر سن.
و در بیتی بس زیبا انسان را به فکر وامی دارد و چه بسا که خواننده با خواندن آن، قطره اشکی بر گونه اش بلغزاند:
پایلاشارلار حلال حرام ییغنانینگ سن عذابین چکه چکه گیدرسن.
از این گونه آموزه های نجات بخش برای انسان ،در دیوان اشعارش فراوان می توان یافت و در زندگی به کار بست.دیوان او نسخه ی سعادت بشر است.
وی سهم خود را هم در این دنیا فراموش نمی کند آن جا که می گوید:
عاصی – جافی بنده من کوپدور گناهیم بیعدد قیل کرم فضلینگ بیله قُل هوالله احد...
یا: نفس ایله شیطانینگ پایمالی بولدوم ایام، سن لطف ادیپ، قوتارغیل اوندان اخلاصیم
آری قیل، یالانیم یوق ات دیلیمنی دراز قیل، یوزومنی آق ات
و عطار هم در تذکره الاولیای خود چه زیبا گفته بود که: الهی! مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم؛اکنون کار با فضل تو افتاد... مرا بشوی و
خلعت فرست و مپُرس.
مجملش گفتم نگفتم زان بیان...اشعار او چشمه ای است پاک و جوشان که در زمان جاری است و به قدر تشنگی باید از آن چشید.دریای بیکران معانی و مفاهیم و آموزه های اخلاقی و دینی مختومقلی ما را به خود می خواند که در پی کشف این دُرربرآییم و در زندگی خود به کار بندیم. زمانی آن بزرگوار را ارج نهاده ایم که دغدغه های او را برای رستگاری انسان کشف کنیم و طبقی از آموزه های فراوانش برگیریم که چه بزرگداشتی بهتر از این.....
الستُ بربکم دیینگده قولونگ بولدوم.
زیستن او در میان مردم و همراهی در غم ها و شادی های ایشان و وقف کردن عمر خود برای نجات انسان ها ، شهرت و آبروی کنونی را برای وی به ارمغان آورده است:
آدم اوغلی بو دنیادان اوتینچانگ / آد بیلن آبری آلان یاغشی دیر.
سادگی بیان و زودفهمی معانی و مضامین شعرش و طُرفه تر از همه، برآمدن سخنان از بُن جان و دل که بهتر بر دل خلق نشیند، از دیگر دلایل محبوبیت وی تواند بود.
مختومقلی
به مانند بسیاری از بزرگان ادب و عرفان، نه غم نان و زندگی خود، بلکه غم از
دست رفتن ایمان و اخلاق را به جان می خورد و برای زدودن افکار و اعمال
منفی و خلاف عادات اجتماع، سختی ها را به جان می خرد و سراسر زندگی خود را
وقف این کار می کند. درد حاصل از ظلم و جفا، عدم توجه به آموزه های کلام الهی و شرم وحیا، درد جانکاهی است که در درون او لانه کرده و او را به فریاد واداشته است:
دردیم کوپدور دیاریمدان، دوریمدن
خیر قایسی احسان قایسی بیلینمز
خیر قایسی احسان قایسی بیلینمز
ظالملارینگ جفاسیندان جوریندان
اسلام قایسی ایمان قایسی بیلینمز...
اسلام قایسی ایمان قایسی بیلینمز...
خاتین لاردا حیا قیزدا شرم یوق
ادب قایسی ارکان قایسی بیلینمز
ادب قایسی ارکان قایسی بیلینمز
دعوت به ارزش های دینی و اخلاقی،در دیوان مختومقلی بسامد بسیار بالایی دارد.در جای جای دیوانش انسان را به نیکی ها دعوت و همو را از بدی ها برحذر می دارد.تن یاپماغه کوینگ ایستار یالانگاچ کوینگ لی دییر واخ،اوستندن دون بولسا باش پول دییپ، حقدان دیلار قارنی آچ باشین تاپسا آرزو ادر اون بولسا...
آموزه ی حذر از حرص و طمع جمع آوری مال و قناعت را در مثال فوق، به زیبایی یادآوری می کند.
هرنه گلسه باشا دیلینگدن گلر مختومقلی، خلق یادیندان آیریلما
در بیت فوق، مختومقلی در مورد اثرات زبان، با مولانا موافقت می کند که:
این زبان چون سنگ و هم آهن وش است / وآنچ بجهد از زبان،چون آتش است.
یعنی ای انسان،این سنگ و آهن را بیهوده برهم مزن که: زبان سُرخ، سر سبز می دهد بر باد. در بیتی دیگر مُهر تایید بر گفته ی خود می زند:
عقلینگ بولسا معره که ده آز سوزلا
کوپ سوز سنی ایل ایچیندا خوار ایلار
و اما مختومقلی جرس رحلت به عالم بالا را در بیشتر اشعارش به صدا درمی آورد و این هُشدار را از بُن جان فریاد می زند که ای انسان! دنیا روزکی چند بیش نپاید؛ پس به این عجوز هزارداماد دل مبند و توشه ی آخرت فراهم ساز قبل از این که این جرس برای تو به صدا درآید و شیون از یاران برآید.
به قول سعدی: برگ عیشی به گور خویش فرست / کس نفرستد زپس، پیش فرست. وی در جای جای دیوانش به انسان یادآوری می کند که:کیم قالار اولمه ین اجل یتین سونگ قویمازلار گزماگه یاقا توتان سونگ.
گردن هیچ کس از تیغ اجل خلاصی ندارد آن زمان که دست اجل، گریبان تو را گرفت.
پس ای انسان بکوش که: آدم اوغلی بو دنیادان اوتینچانگ آد بیلن آبیرای آلان یاغشی دیر. به جمع مال مشغول مباش که:
قارا قانلار یوتوپ حسرت لار چکیپ ماله مشغول بولا – بولا گیدرسن.
و غرور را از خود به در کُن زیرا: مغرور اولما بو غوندوغینگ یوردینگا بی بقا دیر اگلنمز سن گوچر سن.
و در بیتی بس زیبا انسان را به فکر وامی دارد و چه بسا که خواننده با خواندن آن، قطره اشکی بر گونه اش بلغزاند:
پایلاشارلار حلال حرام ییغنانینگ سن عذابین چکه چکه گیدرسن.
از این گونه آموزه های نجات بخش برای انسان ،در دیوان اشعارش فراوان می توان یافت و در زندگی به کار بست.دیوان او نسخه ی سعادت بشر است.
وی سهم خود را هم در این دنیا فراموش نمی کند آن جا که می گوید:
عاصی – جافی بنده من کوپدور گناهیم بیعدد قیل کرم فضلینگ بیله قُل هوالله احد...
یا: نفس ایله شیطانینگ پایمالی بولدوم ایام، سن لطف ادیپ، قوتارغیل اوندان اخلاصیم
آری قیل، یالانیم یوق ات دیلیمنی دراز قیل، یوزومنی آق ات
و عطار هم در تذکره الاولیای خود چه زیبا گفته بود که: الهی! مرا عمل بهشت نیست و طاقت دوزخ ندارم؛اکنون کار با فضل تو افتاد... مرا بشوی و
خلعت فرست و مپُرس.
مجملش گفتم نگفتم زان بیان...اشعار او چشمه ای است پاک و جوشان که در زمان جاری است و به قدر تشنگی باید از آن چشید.دریای بیکران معانی و مفاهیم و آموزه های اخلاقی و دینی مختومقلی ما را به خود می خواند که در پی کشف این دُرربرآییم و در زندگی خود به کار بندیم. زمانی آن بزرگوار را ارج نهاده ایم که دغدغه های او را برای رستگاری انسان کشف کنیم و طبقی از آموزه های فراوانش برگیریم که چه بزرگداشتی بهتر از این.....
No comments:
Post a Comment