Monday, May 12, 2014

نگاهی انسان شناسانه به آتش و جایگاه آن در بین ترکمن‌ها

ترکمن‌ها
يوسف قوجق:
ترکمن‌ها برای خانه و خانواده، واژة «اجاق» را در معنای استعاری به کار می‌برند. به طور مثال، در یکی از ابیات لالایی، از زبان مادر خطاب به نوزاد چنین آمده است:
بال‌لار بولسون ایجه‌گینگ
یوپک بولسون گِیجه‌گینگ
نیرده بولسانگ اونوتما
غریب انه‌نگ اوجاقین
یعنی: آن‌چه می‌خوری، شهد عسل باشد / و آن‌چه می‌پوشی ابریشمِ نرم باشد / هر جا که باشی / اجاق (خانة) مادر فقیرت را فراموش نکن.
اجاق بدون آتش متصور نیست و آتش در فرهنگ ترکمن از چنان جایگاه ویژه برخوردار است که در ضرب‌المثل‌ها نیز به وفور دیده می‌شود. ...
به طور مثال می‌گویند: «اوت آستین‌دا بلا قالماز» (یعنی: بلا زیر آتش نمی‌ماند. و به تعبیری: آتش، بلا را می‌سوزاند.)
این احترام به آتش با خاصیت نگهدارندگی و سحرانگیز آتش مرتبط است و از درک آتش به عنوان یکی از نیروهای قهار طبیعت که دارای نیروی سحرآمیز مقتدری می‌باشد، نشأت گرفته است. جنبة عمومی احترام به نیروی طبیعی آتش پیش از همه در ممنوعیت اعمالی بروز می‌کند که در آن‌ها برخورد با آتش توهین‌آمیز تلقی می‌شود. برای مثال، در بین این قوم، انداختن آب دهان بر روی آتش حرام است و این در مورد خرمن آتش‌گرفته، اجاق خانگی و تنور نیز صدق می‌کند. در بین این قوم این باور وجود دارد که اگر شرارة آتش به طور اتفاقی روی لباس کسی بیفتد، نباید ناراحت بشود و از آن بترسد. همچنین بر این باورند که اگر کسی ظرف را با آب در آتش بیندازد، باید کمی آرد نیز روی آتش بریزند. سالخوردگان این قوم، بر این باورند که این عمل، به معنای جبران صدمه‌ای است که به آتش وارد آمده و همین باور نیز نشان‌گر جایگاه آتش در بین این مردم است. حال با این مقدمه، به دو نمونه از آئین‌هایی می‌پردازیم که مرتبط با آتش است.
1)آئین «شامان اوت» (آتش شمن)
بنا به گفتة سالخوردگان این قوم، ترکمن‌های یموت در هنگام دامپروری، به هنگام ییلاق و قشلاق و قبل از آغاز کوچ از یک محل، در چند نقطه از محلی که سکونت داشته‌اند، آتشی بزرگ درست می‌کرده‌اند و به آن «شامان اوت» می‌گفته‌اند. آن‌ها با شعله‌ور شدن آتش‌ها، مقداری نمک در آن می‌ریخته‌اند و شاخ حیواناتی که تا آن روز قربانی کرده بودند، در آن می‌انداخته‌اند. سپس گله را از آن‌جا دور کرده و دوباره به آن‌جا بازمی‌گشته‌اند و آتش‌ها را به هم وصل می‌کرده‌اند، با این باور که مفری برای ارواح پلید باقی نماند و نتوانند همراه آن‌ها و گله به محل جدید بیایند.
انداختن شاخ حیوانات ذبح شده درون آتش، به باور این مردم به وجود نیروهای شر بخصوص روح حیوانات اهلی که گوشت آن‌ها را خورده‌اند، دلالت دارد و این آتش است که به لطف توانایی ویرانگر بودنش، قادر به از میان بردن شر است. «از همین روست که در طی بعضی جشن‌های برپا شده بر گرد اخگرهای پرحرارت، تصاویر، نقاب‌ها و یا طرح‌هایی از حیوانات شوم و یا از چهره‌های شیطانی اشباح که تمثیلی از شرند، سوزانده می‌شوند و این کار هنوز هم ادامه دارد.» (اسفندی، 1386: 10)
این آئین مختص زمان کوچ نبوده و در قدیم، در ماه‌های «مِرِد» (شعبان) و «صافار» (صفر) و در آخرین چهارشنبة سال، اهالی هر روستا به همت هم آتشی درست می‌کرده‌اند و غیر از سالمندان و روحانی‌ها، همه از روی آن می‌پریده‌اند. ترتیب پرش ابتدا با مردها، سپس زن‌ها و بعد هم به کودکان و نوجوانان می‌رسیده است. آن‌ها ضمن پرش از روی آتش و چرخیدن در اطراف آن، این ابیات را می‌خوانده‌اند:
شامان اوت،
بولدوم شاد،
پارلاپ اوستونگدِن گِچدیم
زارلاپ گُنامی دؤکدوم
حایر قیل سن ایشیمی
غوراپ ساقلا داشیمی (کلته، 1386: 45)
یعنی: ای شمن آتش / شاد و خوشحال شدم / چرا که پرواز کنان از بالایت گذشتم / و با آه و زار، گناهانم را ریختم / کارم را به خیر کن / و اطرافم را محافظت نما.
«شامان» لغتی است از اصطلاحات مردم سوگنوت (Sugnut) و به معنای «جادوپزشک» به کار رفته است و «شامانیسم» آئین خاص مردم سیبری و آسیای میانه و برخی از مردم نقاط جهان است که معتقدند به کمک شامان یا جادوپزشک، ارواح شریر از جسم بیمار رانده می‌شوند. (حجازی، 1388: 14) «این مطلب که آتش تجلی یک خداست، به باور اقوام هندواروپایی بازمی‌گردد. در ایران باستان به وجود یک «آتش ـ خدا» به نام آتر (آذر) معتقد بودند که پسر برجستة روشنایی یعنی اهورامزدا است. در آئین بودایی گفته شده است که آتش نماد حکمت است.» (بهزادی، 1380: 79)
2)آئین «ذکر خنجر»
یکی از آئین‌هایی که در اطراف آتش انجام می‌شود، آئین «پُرخوان» یا همان «پری‌خوان» است که در کمتر از نیم قرن اخیر با عنون «رقص خنجر» و هم اکنون با عنوان «ذکر خنجر» در بین این قوم مصطلح شده است. این آئین هم‌اکنون جنبة نمایشی پیدا کرده و به خاطر نداشتن ملزومات زیاد، راحتی در قابلیت اجرا در هر زمان و مکان، غالباً در مراسم‌های رسمی دولتی اعم از جشنواره‌های فرهنگی اقوام، به عنوان نمادی از فرهنگ این قوم، اجرا می‌شود[1]. همچنین در این اواخر، آن دسته از خانواده‌های ترکمن که گرایش به حفظ سنت‌ها دارند، در جشن‌های پیش از عروسی و در دیگر جشن‌ها (تولد نوزاد، ختنه‌سوران، «آق‌آش» یا «آق‌قویین» که جشن گرامی‌داشت همسن شدن فرد با سن پیامبر اکرم در 63 سالگی است) با دعوت از گروه‌ نمایشی که مختص اجرای این آئین هستند، آن‌را اجرا می‌کنند.
طبق گفتة سالخوردگان این قوم، پیشینة اجرای این آئین به حدود سه سده قبل از ظهور اسلام برمی‌گردد. در آن زمان، پیش از رفتن به شکار با مضمونی حماسی و در زمانی بعدتر، پیش از عزیمت برای جنگ با دشمن و بعدها برای بهبود بیماری‌های روحی و روانی اجرا می‌شده است. امروزه به دست گرفتن خنجر از سوی سرخوان (غزل‌خوان) گروه در حین اجرای نمایش را می‌توان یادگار دورانی دانست که این آئین پیش از شکار و یا عزیمت به جنگ اجرا می‌شده است. همچنان‌که در آیین زرتشتی نیز «آتش ایسا قبل از شروع نبردهای جنگی در کارزارها، نقش نوعی تقویت‌کنندة روحی را بازی می‌کند.» (گیمن، 1375: 113)
بر همین اساس، به نظر می‌رسد مضمون اشعاری که امروزه از سوی سرخوان خوانده می‌شود و رنگ و بوی دینی و صوفیانه دارد[2]، در دوران باستان قطعاً حماسی و در وصف شجاعت‌های مردان جنگجوی قبیله بوده است که متأسفانه تا به امروز، هیچ اطلاعی از آن موجود نیست.
همچنان‌که ذکر شد، این آیین پیش از این‌که صرفاً جنبة نمایشی پیدا کند، تا نیم قرن پیش با هدف معالجة بیماران روحی و روانی انجام می‌شده‌است و شاید به همین خاطر است که سرخوان گروه را «پُرخوان»[3] می‌گویند. وی در طول اجرای این آئین، در قالب ابیاتی که شرح آن خواهد رفت، با تکرار نام خدا، ذکر می‌گوید و از خداوند سلامتی فرد بیمار را می‌خواهد[4].
انجام این آئین در کنار آتش و از سوی 6 مرد به عنوان هم‌سُرا و یک مرد به عنوان سرخوان ـ که به او اصطلاحاً «پُرخوان» می‌گویند ـ صورت می‌گیرد. در قدیم فرد بیمار را در کنار آتش می‌خوابانده‌اند و این آئین را اجرا می‌کرده‌اند.
ارتباط آتش با بیمار در این آیین، به نیرویی اشاره دارد که در آتش نهفته است. مفهوم دوگانة مرگ و زندگی را در نماد آتش می‌توان دید. آتش در درون خود، همان تحولاتی را ایجاد می‌کند که در طبیعت به نمایش می‌گذارد. از طرفی می‌تواند شعله بکشد، نیرو بگیرد و دیری بماند و از طرف دیگر چنان ضعیف است که اگر تغذیه نشود، نیرویش تحلیل می‌رود، بی‌رمق می‌شود و در نهایت می‌میرد. بر همین اساس، در این آئین، نوعی همذات‌پنداری بین بیمار و آتش وجود دارد. به عبارتی، همچنان‌که آتش با حرکات شش مرد ـ که در اطرافش می‌چرخند و به نوعی در آن می‌دمند ـ شعله می‌کشد و نیرو می‌گیرد، شخص بیمار نیز با دعا و نیایشی که پُرخوان برای شفایش از خدا می‌خواهد، نیرو می‌گیرد و از بیماری خلاصی می‌یابد.
گروه در حالی که لباس‌های سنتی به تن و کلاه‌پوستی سفید به سر و خنجری نیز در شال کمر دارند، در دو سمت آتش، به فاصلة تقریبی دو متر مقابل هم می‌ایستند. سرخوان نیز، خنجر به دست، ایستاده در کناری، می‌خواند:

ایادوسلار، برادرلار،
الیمدِن شونقاریم اوچدی.
توتای دیسِم قولوم یِتمز،
ایکی باغیم اوزلوب قاچدی
آمین خدا ـ آمین خدا
هو، ها، هوالله.
یعنی: ایا دوستان و برادران / شاهینم از دستم پرید / اگر بخواهم بگیرمش، دست‌هایم به آن نمی‌رسند / چون‌که دو کتفم از بدن بگسست و بیفتاد / خدایا یاری‌ام کن.
با آغاز غرل‌خوانی سرخوان، هم‌سُرایان نیز در حالی که روی زانو خم شده‌اند، با ریتمی هماهنگ در حرکات دست و پا، به آرامی، پشت سر هم، بر خلاف جهت ساعت، دور آتش به حرکت درمی‌آیند و همصدا با هم، صدایی این‌چنین از بیخ گلو در می‌آورند:
آ، هوی، هوی، هوی‌یه؛ آ، هوی، هوی‌یه.
سرخوان می‌خواند:
ای کریم ، بو با کریم، قادر خدا، سِندن مدد
بارچالارنینگ آتاسی، آدم ـ حوا، سِندن مدد
هر نه بولغای، کل عالم انبیاسی، سِندن مدد
فخر عالم، حق حبیبی، مصطفی سِندن مدد
هو ، ها ، هوالله.
یعنی: ای کریم، ای کریمی که هستی، ای خداوند قادر، مدد از تو / ای که پدر همگان هستی، ای آدم ـ حوا، مدد از تو / ای که پیامبر هر چه هست و نیست و پیامبر عالمی، مدد از تو / ای فخر عالم، ای که حبیب حق هستی، ای مصطفی، مدد از تو / خدایا یاری‌ام کن.
هم‌سُرایان به همان شکل قبل، رفته‌رفته در هر چرخش، آرنج خود را در وسط دایره به هم نزدیک و نزدیک‌تر می‌کنند، به دنبال هم به چرخش خود دور آتش ادامه می‌دهند و لحظه به لحظه ریتم حرکات خود را تند و تندتر می‌کنند، در حالی که همچنان، همصدا با هم، صدایی این‌چنین از بیخ گلو در می‌آورند:
آ، هوی، هوی، هوی‌یه؛ آ، هوی، هوی‌یه.
سرخوان نیز به جمع می‌پیوندد و با دیگر همسُرایان همراه و هماهنگ می‌شود، در حالی که می‌خواند:
آی، آللای، آللای، آ، آللای، آللای
ای گوزیم سِنی ای، گؤزله یار
ای دیلیم سِنی ای، سؤزله یار
ای قلبیم سِنی ای، ایسته یار
دیوانه‌دیر دیوانه
ایسته‌یأر آی، آللای، آللای
ایسته یأر آی، هو، ها، هو
یعنی: ای الله! ای الله! / چشمانم مشتاق دیدار توست / زبانم از تو سخن می‌گوید / و قلبم تو را می‌خواهد / دیوانه است، دیوانه / تو را می‌خواهد ای خدا / تو را می‌خواهد ای خدا / هو، ها، هو.
در این هنگام، هم‌سُرایان خنجرهایشان را درمی‌آورند و در حالی که ناگهان در یک نقطه گرد می‌آیند، دست‌هایشان را با خنجر بر بالای سرشان در یک نقطه به هم می‌رسانند و این در حالی است که خنجر سرخوان، بالاتر از دیگر خنجرها قرار دارد. در همان وقت، سرخوان و همسرایان، یکصدا با هم «الله!» می‌گویند.
برخی از سالخوردگان این قوم در توضیحات خود پیرامون این آئین، آن‌را با رقص سماع و وجد و شور دراویش و صوفیان مرتبط می‌دانند و بر این باورند که مروّج این آئین در بین ترکمن‌ها، فرقه «نقشبندیه[5]» و یکی از یاران و شاگردان «بهاءالدین معین» معروف به «مشرب دَلی[6]» بوده است. مفهوم ابیاتی هم که سرخُوان (پُرخوان) می‌خواند، همگی نشان از آن دارد که با منسکی دینی روبرو هستیم. منسکی که از سماع عارفانه، بی‌خودی و مستی عارفانه خبر می‌دهد که امروزه درقالب نمایش ارایه می‌شود. کلماتی که هم‌سُرایان دور آتش می‌چرخند و از بیخ گلو ادا می‌کنند، بی‌شک تکرار واژة «هو» است. چرخش هم‌سُرایان حول دایره‌ای فرضی اطراف آتش، جمع شدن دست‌های آن‌ها در پایان مراسم در یک نقطه ـ که پا گرفتن نظمی برخاسته از آشفتگی را نسان می‌دهد ـ و حالت نگه‌داشتن خنجرها در یک نقطه رو به آسمان و فریاد «الله»، مفهوم «تبدیل کثرت به وحدت و وحدانیت» را القاء می‌کند.
چرخیدن هم‌سُرایان حول دایره‌ای فرضی، نمی‌تواند تصادفی باشد. به موجب نمادشناسی اشکال، «دایره علامت وحدانیت اصیل و علامت آسمان است و بدین گونه نشان‌گر فعالیت و حرکات دورانی است. این نگاره، مشخصة جهت ممتد است، در نتیجه علامت هماهنگی است. از عهد باستان، دایره نشانة تمامیت و کمال بوده و زمان در آن گنجانده می‌شده است تا بهتر اندازه‌گیری بشود.» (شوالیه، 1382: 167) «دایره نگاره‌ای کاملاً پویا است و از این جهت نماد حرکت است. زیرا در مرکز، همه چیز با همزیستی به وحدت می‌رسند و آن‌گاه باز و گسترده می‌شوند؛ همچون سنگی که در آب می‌افتد و از نقطة فروافتادن سنگ، امواجی پدید می‌آیند و گسترش می‌یابند و حرکت اصلی را تا بی‌نهایت ادامه می‌دهند. دوایر هم‌مرکز، رمز تطور و تکامل تدریجی و مراتب مختلف نظام ارزشی اجتماعی یا اخلاقی و مدارج وجود و مراحل پیاپی زندگانی است.» (دوبوکور، 1376: 79) دایره اساس هنرهای دینی را تشکیل می‌دهند و بهره‌گیری از آن، منحصر به یک قوم و فرهنگ خاصی نیست. دایره نمایش‌گر حرکتی نامتناهی و جاودانه است که باعث ایجاد آرامش می‌شود. «دایره سمبل روح است و افلاطون نیز روح را مانند یک کره توصیف می‌کند.» (یونگ، 1359: 394) در فرهنگ و ادیان قدیم، دایره نمادی از کیهان، آسمان‌ها و خدای متعال، جهان پاک و افلاک گردنده و هر آن‌جه غیردنیوی است، می‌باشد و در نقطة مقابل دنیا که چهارگوشه و مربع است، قرار دارد. «دایره دلالت بر ابدیت دارد و نماد نرمی و لطافت، سیّالیّت، تکرار، درونگرایی، آرامش روانی، گنبد مینایی آسمان، آن جهانی بودن و دیگر جنبه‌های روحانی به شمار می‌آید. دایره نماد حرکت جاودانه، تکرار و تبدیل روز و شب، زوج و فرد، خیر و شر و...است.» (نیکخواه، 1390: 57)
از جهتی، شاید این چرخش هفت نفر (نماد تمامیت و کمال) حول یک دایره را با تعبیر یونگ در بارة «ناخودآگاهی جمعی[7]» بتوان بیان نمود. وی با همین مفهوم، به نوعی میراث مشترک بین افراد بشر رسیده است. قلمرو این مفهوم در روانشانسی یونگ در «کهن‌الگو»ها و به تعبیر خودش «آرکی‌تایپ»‌ها ظهور می‌یابند که اگر چه ناپدیدار هستند، پیام‌های «ناخودآگاه جمعی» را به قلمرو آگاه روان می‌رسانند. «یونگ در تعریف انواع آرکی‌تایپ‌ها، با تکیه بر این معنا که در درون همة ما، خواستی پیش‌اندر به سوی کمال و تمامیت، به سوی هماهنگی بین دو جهان بیرون و درون نهفته است، از آرکی‌تایپِ تمامیت و کمال (wholeness) با تأکید بسیار سخن می‌گوید و از راه بررسی در مذاهب، اسطوره‌ها، کنده‌کاری‌ها، افسانه‌ها و قصه‌ها نشان می‌دهد که بازنمود و تجلی این آرکی‌تایپ در همگی فرهنگ‌ها کم و بیش یکسان بوده و از الگوهای دایره‌ای و یا دایره‌های هم مرکز پیروی کرده است. از این دایره‌های هم‌مرکز و آمیزه‌های سربرکشیده از آن، نظمی برخاسته از آشفتگی پا می‌گیرد، نیروهای روان، همه به سوی درون متمرکز می‌شود و دگرگونی و نوزایی ممکن می‌گردد.» (یاوری، 1370: 550) در آئین «ذکرخنجر» نیز همین موضوع قابل مشاهده است.
از منظری دیگر، شاید بتوان گفت که در این منسک، آتش، نمادی از تجلی خدا در زمین است و حرکات شبیه به جست و خیز و چرخش افراد حول یک محور، نمادی از سرگشتگی انسان و ضمیر ناخودآگاه آشفته انسان در این دنیا و آخرین حرکت آن‌ها، نمادی از بازگشت همگان به خدا (مرگ و رستاخیز) است.
عنصر رنگ در این آئین نیز کاملاً نمادین است. لباس همة اعضای گروه، به رنگ قرمز است که اصطلاحاً به آن «دون» می‌گویند. به نظر می‌رسد این رنگ علیرغم داشتن معانی متعدد در روان‌شناسی رنگ‌ها، از جمله «داشتن آرزوهای بسیار، شور و شوق زندگی و...» (موعودی، 1379: 85)، می‌تواند در این آئین، کارکردی ویژه داشته باشد. «رنگ سرخ نماد کارهای خصمانه و بیماری است و خوفستران و بلایای دیگر را برمی‌انگیزاند و تنها با رنگ سرخ می‌توان با این بلایا مقابله کرد؛ زیرا این رنگ توضیحی است بر جادوی همانندی.» (چوناکوا، 1376: 71)

منابع:
1-اسفندی، اسفندیار؛ غلامی، فاطمه؛ تابستان 1386، تشریح دوگانگی نماد آتش در آئین زرتشتی، ماهنامه پژوهش زبان‌های خارجی، شمارة 38. ص17-5.
2-بهزادی، رقیه؛ زمستان 1380، نقش نماد در فراخنای اساطیر، ماهنامة مطالعات ایرانی، سال اول، شمارة یک، ص 79.
3-چوناکوا، اُ،م؛ عسکری، لیلا (مترجم)؛ جنبة نمادی رنگ در متون‌های پهلوی، نامه فرهنگستان، شمارة 12، زمستان 1376، ص 72-64.
4-حجازی، عبدالخالق؛ بهار 1388، نقش شعائر و مناسک در تئاتر، فصلنامه یاپراق، ، شمارة 45، ص 15-14.
5-دوبوکور، مونیک؛ ستاری، جلال (مترجم)؛ 1376، رمزهای زنده جان، تهران: نشر مرکز، چاپ دوم.
6-شوالیه، جان؛ گربران، آلن؛ فضایلی، سودابه (مترجم)؛ 1382، فرهنگ نمادها، تهران: جیحون (چاپ دوم).
7-کلته، بابا؛ تابستان 1386، آتش در باور ترکمن‌ها، فصلنامه یاپراق، شمارة 38، ص45-44.
8-گیمن، دوشن؛ منجم، رویا (مترجم)؛ 1375، دین ایران باستان، تهران: انتشارات فکر روز.
9-موعودی، محمدامین؛ 1379، کاربرد رنگ در ارگونومی، تهران: حس برتر.
10-نیکخواه، هانیه؛ پورمند، حسنعلی؛ تیر 1390، بازشناسی نمادهای بنیادین موثر در شکل‌گیری هالة مقدس، ماهنامه کتاب ماه هنر، شمارة 154، ص 63-52.
11-یاوری، حورا؛ پائیز 1370، آسمان بر زمین، بازتاب نمادین آرکی‌تایپ تمامیت و کمال، ماندالا در ساختار بیرونی و درونی هفت‌پیکر، مجله ایران‌شناسی، سال سوم، شمارة 11، ص550.
12-یونگ، کارل گوستاو؛ صارمی، ابوطالب (مترجم)؛ 1359، انسان و سمبول‌هایش، تهران: کتاب پایا (چاپ دوم)، ص24-22.

قسمتی از پایان نامه کارشناسی ارشد مردم‌شناسی یوسف قوجق با عنوان «مردم‌شناسی نمادهای مناسک گذار (تولد، ازدواج و مرگ) انسان در قوم ترکمن»

[1] - در حال حاضر چند گروه نمایش ذکر خنجر در شهرهاى مختلف استان گلستان همچون بندر ترکمن، گمیشان، گنبد، کلاله و آق قلا وجود دارند که در مراسم رسمى دولتى و گاهى نیز در جشن‌های عروسی دعوت مى‏شوند.
[2] - اسلام در قرون چهارم و پنجم هجرى به تدریج در آسیاى مرکزى و در میان اقوام ترک، رواج یافت، به طوری‌که بعدها شهرهاى خیوه، بخارا و سمرقند در کنار مراکز اسلامى آن زمان (مثل بغداد و قسطنطنیه یا روم شرقى) به عنوان مراکز دینى و علمى در آسیاى مرکزى ظاهر شدند و بعد شرایط اجتماعى و اقتصادى مردم آسیاى مرکزى به دنبال ورود فرهنگ اسلامى و عربى دستخوش تحولات گردید. این آئین نیز نمى‏توانست به دور از این جریانات اجتماعى باشد و مى‏بایست خود را با تغییرات و تحولات جدید وفق بدهد تا زنده بماند. بنابراین، این آئین نیز رفته رفته رنگ مذهبى به خود گرفت و به آئینی تغییر شکل پیدا کرد که مهم‌ترین مشخصة آن ـ بخصوص ابیاتی که سرخوان گروه می‌خواند ـ به ذکر اللّه‏ و تقرب به خداى یگانه تبدیل شد. می‌گویند که طلاب حوزه‏هاى علمیه شهرهاى بخارا و خیوه و سمرقند در رشد و گسترش این آئین به خاطر ذکر اللّه‏ در آن نقش اساسى داشته‏اند و به دنبال این تلاش‏هاست که هر چند نام اولیه و باستانی آن دقیقاً معلوم نیست، نام آن نیز به «ذکر خنجر» تبدیل شد. در پیش از پیروزی انقلاب، رژیم عنوان «رقص خنجر» به آن داده بود.

[3] - محققین با استناد به فرهنگ لغات، برای واژة «پُرخوان» معانی متعددی ذکر کرده‌اند اما به نظر نگارنده، با توجه به این‌که ترکمن‌ها در محاورات روزمرة خود، این واژه را برای کسی به کار می‌برند که بسیار مشعوف و سرحال است و از فرط خوشحالی، حرکاتی انجام می‌دهد که به دیوانه می‌ماند، شاید بی‌راه نباشد این واژه را مترادف واژگانی همچون «مجذوب» و «مشعوف» بدانیم. به هر حال برای اطلاع از معانی مختلف این واژه، ر.ک: دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، جلد 13، ذیل واژگان: پری‌خوانی، پری‌درمانی، پُرخوانی.
[4] - تا نیم قرن پیش، ترکمن‌ها بر بالین برخی از بیماران (همچون نوزادی که آبله و یا سرخک گرفته) و نیز بیماران روانی، نوازندگان محلی را می‌آورده‌اند تا با نی هفت‌بند (یدی بوقوم) و دوتار و کمانچه (قیجاق) بنوازند، با این باور که بیمار بهبود یابد.

[5] - قدمگاه «بهاءالدین نقشبندی» در 10 کیلومتری شهر بندرترکمن، در فاصله‌ 500 متری جاده‌ بندرترکمن به سمت آق‌قلا واقع است. گویا مکانی بوده که ایشان در طول سفر به مکه‌، در آن محل به استراحت پرداخته است. زنان ترکمن بیش‌تر از مردان به زیارت این مکان می‌روند؛ بویژه زنان نازا بز یا بزغاله‌ای نیز نذر می‌کنند. این زیارتگاه در اعیاد و مراسم مختلف، به خصوص در روزهای جمعه زائران زیادی دارد.

[6] - «دلی» (به فتح دال) در ترکمنی به معنای مجنون و دیوانه است.

[7] - Collective unconscious
Add caption

No comments:

Post a Comment